روزی عقربی قصد گذر از رودخانه را داشت و به همین دلیل در کنار رودخانه به این طرف و ان طرف میرفت ولی چاره ای نمیتوانست بیاندیشد. در این میان لاک پشتی که در آب در حال شنا کردن بود به عقرب گفت : دلیل این بیتابی و نگرانی تو چیست؟ عقرب ماجرا را عنوان نمود و لاک پشت گفت میتوانی بر پشت من سوار شده تا تورا به مقصد برسانم.
در وسط رودخانه لاک پشت متوجه صداهایی شد و از عقرب پرسید این صدا از کجاست؟ عقرب گفت چیزی نیست منم! لاک پشت گفت چه میکنی؟ عقرب پاسخ داد در حال نیش زدن به تو هستم !!!؟
لاک پشت گفت مرا نیش میزنی؟ چرا؟ من که به تو لطف نموده و تو را یاری کرده ام! عقرب پاسخ داد : بله , ولی نیش زدن خصلت من است و باید نیش بزنم چه دوست و چه دشمن را!!!
لاک پشت گفت: پس محکم مرا نگه دار و سپس به زیر آب رفته و عقرب را در قعر رودخانه غرق نمود و بگفتا : این سزای کسی است که نیکی را با بدی پاسخ گوید.
No comments:
Post a Comment